English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 195 (7287 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
punishment U کیفر مجازات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
capital punishment U کیفر اعدام مجازات اعدام
punish U مجازات کردن کیفر دادن
punished U مجازات کردن کیفر دادن
punishes U مجازات کردن کیفر دادن
corporal punishment U کیفر بدنی مجازات بدنی
peine for et dure U مجازات عدم پاسخ در مقابل کیفر خواست جنایی
Other Matches
lynch law U مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
punitive damages U خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
penalty U کیفر
pains and penalties U کیفر
retribution U کیفر
penalties U کیفر
punishment U کیفر
punishable U سزاوار کیفر
death penalty U کیفر اعدام
bill of indictment U کیفر خواست
bill of indicment U کیفر خواست
the penalty of death U کیفر اعدام
to be duly punished for U به کیفر ..... رسیدن
disciplinary punishment U کیفر انضباطی
under pain of death U با کیفر اعدام
with impunity U بی کیفر بهدر
culpable <adj.> U مستحق کیفر [حقوقی]
indictable <adj.> U مستحق کیفر [حقوقی]
penal <adj.> U مستحق کیفر [حقوقی]
actionable <adj.> U مستحق کیفر [حقوقی]
punishable <adj.> U مستحق کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.> U مستحق کیفر [حقوقی]
punishable <adj.> U سزاوار کیفر [حقوقی]
lextalionis U قانون کیفر عینی
penal <adj.> U سزاوار کیفر [حقوقی]
indictable <adj.> U سزاوار کیفر [حقوقی]
culpable <adj.> U سزاوار کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.> U سزاوار کیفر [حقوقی]
actionable <adj.> U سزاوار کیفر [حقوقی]
actionable <adj.> U مستوجب کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.> U مستوجب کیفر [حقوقی]
culpable <adj.> U مستوجب کیفر [حقوقی]
indictable <adj.> U مستوجب کیفر [حقوقی]
penal <adj.> U مستوجب کیفر [حقوقی]
punishable <adj.> U مستوجب کیفر [حقوقی]
punished U کیفر دادن قصاص کردن
punishes U کیفر دادن قصاص کردن
punish U کیفر دادن قصاص کردن
pay off U جزای کیفر نتیجه نهایی
arraign U با تنظیم کیفر خواست متهمی را بمحاکمه خواندن
the inquisition U دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
contempt U در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت
reprimanding U مجازات
sanction U مجازات
sanctioned U مجازات
sanctioning U مجازات
penalties U مجازات
the lash U مجازات
reprimands U مجازات
reprimanded U مجازات
reprimand U مجازات
rocket [British E] U مجازات
castigation U مجازات
sanctions U مجازات
pains and penalties U مجازات
wite U مجازات
punishment U مجازات
retribution U مجازات
penalty U مجازات
to get ticked off [British E] <idiom> U مجازات شدن
punishability U مجازات کردنی
principal punishment U مجازات اصلی
agravation of punishment U تشدید مجازات
pecuniary punishment U مجازات نقدی
pecuniary pumishment U مجازات نقدی
mitigation of punishment U تخفیف مجازات
pecuniary penalty U مجازات مالی
to get a rocket [British E] <idiom> U مجازات شدن
punishability U قابلیت مجازات
to death penalty U اعدام مجازات
suspension of punishment U تعلیق مجازات
supplementary punishment U مجازات تکمیلی
theories of punishment U فلسفه مجازات
severe punishment U مجازات شاق
reprieval U تعلیق مجازات
reformative punishment U مجازات تادیبی
punitory U متضمن مجازات
theories of punishment U اهداف مجازات
absolution U انصراف از مجازات
punishment of a minor offence U مجازات تکدیری
sentences U حکم به مجازات
suspended sentences U مجازات تعلیقی
suspended sentence U مجازات تعلیقی
culpable U قابل مجازات
death penalty U مجازات اعدام
sanctions U مجازات کردن
capital punishment U مجازات اعدام
sanctioning U مجازات کردن
sanctioned U مجازات کردن
sanction U مجازات کردن
punish U مجازات کردن
sentence U حکم به مجازات
punishes U مجازات کردن
punished U مجازات کردن
capital punishment U اعدام مجازات
probation U تعلیق مجازات
sentencing U حکم به مجازات
accessory punishment U مجازات تبعی
divine legislation U تشدید مجازات
castigator U مجازات کننده
degradatory punishment U مجازات ترذیلی
commutation U تخفیف مجازات
degrading punishment U مجازات ترذیلی
deterrennt punishment U مجازات ترهیبی
deterrent punishment U مجازات ارعابی
disciplinary punishment U مجازات انضباطی
fasces U قدرت مجازات
forfeitable U قابل مجازات
culpability U قابلیت مجازات
doom U حکم مجازات
communication of punishment U ابلاغ مجازات
punishable U مستحق مجازات
punishable U قابل مجازات
criminous U مستحق مجازات
indictable <adj.> U سزاوار مجازات [حقوقی]
reprieve U تعلیق اجرای مجازات
reprieved U تعلیق اجرای مجازات
reprieving U تعلیق اجرای مجازات
chargeable <adj.> U مستحق مجازات [حقوقی]
punishable <adj.> U مستحق مجازات [حقوقی]
penal <adj.> U مستحق مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> U مستحق مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> U مستحق مجازات [حقوقی]
reprieves U تعلیق اجرای مجازات
punishable <adj.> U سزاوار مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> U مستحق مجازات [حقوقی]
to be on probation U در دوره تعلیق مجازات
finger-wagging U مجازات [اصطلاح روزمره]
censure U مجازات [اصطلاح روزمره]
reproof U مجازات [اصطلاح روزمره]
on probation U به شرط تعلیق مجازات
on probation U در دوره تعلیق مجازات
actionable <adj.> U مستوجب مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.> U مستوجب مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> U مستوجب مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> U مستوجب مجازات [حقوقی]
penal <adj.> U مستوجب مجازات [حقوقی]
punishable <adj.> U مستوجب مجازات [حقوقی]
penal <adj.> U سزاوار مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> U سزاوار مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.> U قابل مجازات [حقوقی]
suit the punishment to the crime U انطباق مجازات بر جرم
actionable <adj.> U قابل مجازات [حقوقی]
sanctioning U تصدیق مجازات اقتصادی
sanctioned U تصدیق مجازات اقتصادی
penal codes U قانون مجازات عمومی
penal code U قانون مجازات عمومی
sanctions U تصدیق مجازات اقتصادی
sanction U تصدیق مجازات اقتصادی
chargeable <adj.> U سزاوار مجازات [حقوقی]
punishable <adj.> U قابل مجازات [حقوقی]
penal <adj.> U قابل مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> U قابل مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> U قابل مجازات [حقوقی]
it is death to U مجازات 0000مرگ است
commutation U تبدیل مجازات به اخف
actionable <adj.> U سزاوار مجازات [حقوقی]
probation order U دستور یا حکم تعلیق مجازات
to be on probation U در دوره تعلیق مجازات بودن
reprieving U مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieves U مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieved U مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieve U مجازات کسی را بتعویق انداختن
to give a suspended sentence [British E] U حکم دوره تعلیق مجازات دادن
lictor U پیشرو حاکم وغیره متصدی مجازات
lynches U بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
lynched U بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
lynch U بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
capital U قابل مجازات مرگ دارای اهمیت حیاتی
to suspend somebody's sentence on probation U مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
to place somebody on probation U مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
to be broken on the wheel U روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
probation officer U ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officers U ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
The culpable action may be done wilfully or by negligence. U عمل قابل مجازات ممکن است آگاهانه یا با سهل انگاری انجام شود.
immunity U به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
war crimes U اعمالی راگویند که اگر از سربازان یااتباع دشمن صادر شود درصورت اسیر شدن بخاطرارتکاب انها مجازات خواهندشد
persistent offender U مجرم مصر به تکرار جرم در CL هر گاه کسی پس ازرسیدن به 12 سال سه بارمرتکب جرایمی که مجازاتشان حبس است بشودمشمول تجدید مجازات میشود
preventive detention U تمدید مدت حبس مجرم به عادت که تقریبا" به سیستم اجرای نظرتشدید مجازات و یا مواردپیش بینی شده در قانون اقدامات تامینی شباهت دارد
gallows U چوبه دار مجازات اعدام با دار
penal statute U قانون جزایی قانون مجازات
impunity U معافیت از مجازات معافیت از زیان
foul U فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouls U فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foulest U فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouler U فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouled U فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
speaking with prosecutor U در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
Recent search history Forum search
1The outright abolition of the death penalty.
2crucification
0بررسی میزان اثر بخشی خصوصیت آبروبرندگی مجازات در خصوص جرائم قاچاق کالا و ارز
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com